Donnerstag, 24. Februar 2011

بر سقف‌های برگ

بر سقف‌های برگ

پیراهنی که بر تن باد است
بر سقف‌های برگ
و می‌رود به فاصله‌ی ابر و ماه بیاویزد
و می‌رود به راه بیاویزد
و بوی سینه‌ی یوسف دارد
و جای پنجه‌های زلیخا بر اوست
پیراهنی که رویت تن نیست
و خود حکایت پیراهن است

پیراهنی که من نیست
بر ابرهای حرف می‌گذرد منگ
بر حرف‌های برف

از هر قرار که می‌آویزد 
با آن قرارهای دیگر دارد نظر
و روبه‌روش 
بر سقف‌های برگ منم
از هر قرار که می‌آویزد 
با آن قرارهای دیگر دارد نظر
و روبه‌روش 
بر سقف‌های برگ منم

در هر حدود شلنگ که می‌اندازد 
پیراهنی که بر تن باد است

«یک دقیقه؛ مولف» با سروده‌ای از جلال سرفراز


جلال سرفراز ، متولد ۱۳۲۲ خورشیدی، شاعر، منتقد، روزنامه‌نگار و نقاش ایرانی‌ست. او هم‌اکنون در شهر برلین آلمان ساکن است. از او تا به حال چهار دفتر شعر به بازار آمده است
"از ریل روبرو" نام آخرین مجموعه شعر جلال سرفراز است که سال گذشته توسط نشر "آهنگ دیگر" در ایران منتشر شد.

"با همه ابرهای ممکن" عنوان دفتر شعر جدیدی‌ست که هم‌اینک از این شاعر در ایران در دست چاپ است.



پیش از این در سال ۱۹۹۹ یک مجموعه‌ شعر سرفراز با عنوان "باران و شیروانی" به چاپ رسیده بود که به دستور دولت همه نسخه‌های آن خمیر شدند. این مجموعه نیز اکنون با ایجاد تغییراتی بار دیگر آماده چاپ است.
برای "یک دقیقه؛ مولف" این هفته به سراغ این شاعر رفتیم و او یکی از اشعار خود با عنوان "بر سقف‌های برگ" را خواند. این شعر از مجموعه "واهمه متن" است که در سال  ۱۹۹۹ به چاپ رسیده است.
بشنوید: بر سقف‌های برگ با صدای شاعر

Dienstag, 1. Februar 2011

ببخشین ! ماسک قدرت خدمتتونه؟

ببخشین ! ماسک قدرت خدمتتونه؟

آره بابا ! قدرت جیز بدی نیس 

برو بگو ماسک قدرت 

کاری ت نباشه ، پیداش می کنی حتمن 

آدم می تونه یکی رُ خورد و خاکشیر بکنه 
قدرت که شوخی بردار نیس 

خیلی قشنگ می شه به کارش بست 

مثلا همین شما که قلم دستتونه 

مثلا همون آقا که تفنگ دستشه 

ماسک قدرت حتمن چیزِ زشتی نیس 

می تونه خوب و مردم پسندَم باشه 
دیکتاتوری دمکراتا یا دمکراسیِ دیکتاتورا هردوشون 
یکی یه 
یه کمی پس و پیش 
اما با دوتا ماسک جورواجور 

خاکستریِ مایل به سیاه یا سیاهِ مایل به خاکستری 

حالا کدومشو می پسندی؟ 
این دیگه مسئله خودته (به قول فرنگ رفته ها

گفتم که! 

قدرت یعنی همه چی 

اینو همه مارخورده ها و افعی شده ها می دونن 

منتها می گن بده، که دس زیاد نشه 



کاری به اون یارو نداشته باش 
که به خاکِ سیاه نشوندیش 

که داری از درون خورد و خاکشیرش می کنی 

نفرت جزیی از قدرته 
اگه نباشه، که بی فایده س 
آره بابا ! چیز بدی نیس قدرت 
ازَش نمی تونی دل بکنی 
تا تیغت می بره حفظش کن 
وگرنه کارت می کشه به خایه مالی 
یا التماس 



جای لفت و لیسُ باز می ذاره قدرت 

ما شریکیم 
به ضعیف نیاز داره قدرت 

ما ضعیفیم 
به ترس نیاز داره قدرت 

ما ترسوییم 
به زور نیاز داره قدرت 

ما زورگوییم 

اما یادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعیف ترن 
از همه ترسوتر هم خودشون 
ناونا نیستن که ما رو می ترسونن 

این ماسک قدرته که چشِ همه رو جا انداخته 
برو بگو ماسک  قدرت
 
کاری ت نباشه 
 
یه جوری پیداش می کنی حتمن 

جلال سرفراز
برلین ـ ۱۵ فوریه ۲۰۰٨
------------
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
شنبه  ۱٨ دی ۱٣٨۹ -  ٨ ژانويه ۲۰۱۱

زمستانی

زمستانی

روی دریاچة یخ
...سُر می خوردی و می رفتی

می ترسیدم
با آن کفشِ قدیمی
دستم را می گرفتی و می کشیدی

سُر می خوردیم با هم
از سالی
به سالی

حالا
من می گویم و یخ های شناور می شنوند
از سال هایی که رفته اند

از تو
از من
از زمستانی که نخواهد آمد


۲۷ دسامبر ۲۰۱۰
----------
نقاشی از جلال سرفراز
آکریل روی بوم
۷۰.۹۰

رباعی از خاقانیِ شروانی

رباعی از خاقانیِ شروانی

سنگ اَندر بَر بسی دویدیم چو آب
...بارِ همه خار و خَس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پَس باز ندیدیم چو آب