آن سایه
آن سایه خود منم
و آن تناب ِ شن
که می گرفتم و می رفتم
بارو و نیمه بارو
آن سایه خود منم
وان بادبادکی
که می گرفتم و می رفتم
و پرسه بر فراز جهان می زدم
و آن کلافِ دود
منم
وان خاک خود منم
وان خیش خود منم
و زخمِ تیغه یی
که در زمین و تنم
شیار می زد و می رفت
آن سایه خود منم که در سرِ هر پیچی
خود را به دار می زد و می رفت
و آن تناب
و الیاف آن تناب منم
و آن سراب
منم
آبان ۶۱
از کتاب باران و شیروانی
عکس از رم - جلال سرفراز
عکس از رم - جلال سرفراز
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen