از آن پس
از آن پس
*
تا دروازة سنگستان با ايشان بودم
...
از آن پس
ديواری بماند و من
تشنگان به هوای جويی به ديوار برشده بودند
از آنان تنها اسبی مانده بود
با سمهای سوخته
و يالِ برافروخته
يله در خاکستر و آتش
این سوی
گردباد و واحة بی نام
گلی
بر ساقة دور از دستی در آن سو
و مرغی در هوا
گفنند :
نيمروز به بامی بر بودند و
پسين به نيامی در
-------
از مویه های ۶۷
طرح از جلال سرفراز
*
تا دروازة سنگستان با ايشان بودم
...
از آن پس
ديواری بماند و من
تشنگان به هوای جويی به ديوار برشده بودند
از آنان تنها اسبی مانده بود
با سمهای سوخته
و يالِ برافروخته
يله در خاکستر و آتش
این سوی
گردباد و واحة بی نام
گلی
بر ساقة دور از دستی در آن سو
و مرغی در هوا
گفنند :
نيمروز به بامی بر بودند و
پسين به نيامی در
-------
از مویه های ۶۷
طرح از جلال سرفراز
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen