بادامِ تر
*
بادامِ تر را که گاز بزنی ...
*
...
پایی بر آب دارد و پایی بر آتش
حیران و دودناک
و باد را به دامان می گیرد و گم می شود
چیزی بجای می ماند اما
شوخ و هراسناک
نه
واژه یی نیست تا بخاتر بسپارمش
سیگاری نیست
تا دودش کنم
تلخای حضوری ست خفته
با لبخندی گس
که می آید و می رود
یادم می دهد که تنها نباشم
و سایه یی را دوست بدارم
که نیست
بادامِ تر را که گاز بزنی
مزة تلخش زیر دندانت می ماند
می دانی ..
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen