باری
*
باری
...
سر تا بسر هوای بیابان است
و های و هوی سگ ها
پای حصار
تکرار شیروانی و باران
و گربه های خیس
و بادِ سوگوار
که دستهای تهی را بر هم می کوبد
در سرسرای مشوش
سر بر سریرِ سنگی دارد زن
در چشم نیم خفتة حیرانش
چیزی
که هست و نمس گوید
بی نام و ننگتر
و از همیشه حتا بیرنگتر
منم
باری
چرا به خانه درآیم؟
---------
از دفتر واهمة مَد / ۱۹۹۹
و های و هوی سگ ها
پای حصار
تکرار شیروانی و باران
و گربه های خیس
و بادِ سوگوار
که دستهای تهی را بر هم می کوبد
در سرسرای مشوش
سر بر سریرِ سنگی دارد زن
در چشم نیم خفتة حیرانش
چیزی
که هست و نمس گوید
بی نام و ننگتر
و از همیشه حتا بیرنگتر
منم
باری
چرا به خانه درآیم؟
---------
از دفتر واهمة مَد / ۱۹۹۹
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen