زمهریر
شعر زیبایی از فلورا شباویز
زمهریر
*
...
سال هاست که برف باریده است
و راه ها بسته
در انجماد خانه
و یخ بندان دل
مرد و پرنده
سال ها ست
قندیل های سکوت را
به نظاره نشسته اند
خانه تاریک است
سال هاست
هر دو
روزشماران ذرۀ آفتاب اند
در ظلمت
در قاب یخزدۀ پنجره
مرد و پرنده
با هم پیر می شوند
بیرون طوفانی ست
مرد بالاپوش کهنة عادت دیرینه را
از تن به در می کند
در را به زمهریرِ دل و خانه می بندد
برهنه
راه می کاود از میانةبرف
راهی می شود زیرِ باران یخ
تا بسپارد تن را آرام آرام
به نوازشِ گرمیِ آفتابی تازه دمیده
در زمینی دیگر
در انجماد خانه
در قاب یخزدۀ پنجره
تنها پرهیب پرنده ای ست
که بال هایش را
سال هاست چیده اند
3 فوریه 2011
--------
طرح از جلال سرفراز
زمهریر
*
...
سال هاست که برف باریده است
و راه ها بسته
در انجماد خانه
و یخ بندان دل
مرد و پرنده
سال ها ست
قندیل های سکوت را
به نظاره نشسته اند
خانه تاریک است
سال هاست
هر دو
روزشماران ذرۀ آفتاب اند
در ظلمت
در قاب یخزدۀ پنجره
مرد و پرنده
با هم پیر می شوند
بیرون طوفانی ست
مرد بالاپوش کهنة عادت دیرینه را
از تن به در می کند
در را به زمهریرِ دل و خانه می بندد
برهنه
راه می کاود از میانةبرف
راهی می شود زیرِ باران یخ
تا بسپارد تن را آرام آرام
به نوازشِ گرمیِ آفتابی تازه دمیده
در زمینی دیگر
در انجماد خانه
در قاب یخزدۀ پنجره
تنها پرهیب پرنده ای ست
که بال هایش را
سال هاست چیده اند
3 فوریه 2011
--------
طرح از جلال سرفراز
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen