زیرِ صفر
زیرِ صفر
به فاروق امیری
*
...
با کفنی که میروم به نام صدایم نمیکنند
و فصل های موذی
نام هایی را در جاهایی از فراموشی پنهان کردهاند
و پشتِ پنجره هایی که هست
جهانِ شما سرد است
تردید کن
چراغ به دست که می آیی/ تردید کن
در زیر صفر فوارة چشمهای منفجر است
و بوسه های منجمد وآسمانِ خسته و مهتابِ یخ
و بسته بندی های انسانی
کنسروهایی از هوش و گوش
کاکتوس ها با بالاپوش های سیاه
و سنگهای ایستاده است و نام ها و تاریخ ها
در زیرِ صفر
*
از دفتر واهمة مَد
به فاروق امیری
*
...
با کفنی که میروم به نام صدایم نمیکنند
و فصل های موذی
نام هایی را در جاهایی از فراموشی پنهان کردهاند
و پشتِ پنجره هایی که هست
جهانِ شما سرد است
تردید کن
چراغ به دست که می آیی/ تردید کن
در زیر صفر فوارة چشمهای منفجر است
و بوسه های منجمد وآسمانِ خسته و مهتابِ یخ
و بسته بندی های انسانی
کنسروهایی از هوش و گوش
کاکتوس ها با بالاپوش های سیاه
و سنگهای ایستاده است و نام ها و تاریخ ها
در زیرِ صفر
*
از دفتر واهمة مَد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen