در حضور
در حضور
*
حرفی ست بر زبان
...
که تف نمی کنی ش
و مثل اسکناسی نارایج در خود تا می شوی
تا می شوی
دوتا و سه تا می شوی
در فاصلة دست و فنجان
*
موشی بزرگ در کارِ آسمان
و هنوز
باقی ست جهان
چیزی هنوز هست در تهِ فنجان
تلخِ حقیقتی در واژه یی
و گوزِ مرده یی
بر سندلی
در باران
*
مرگ از دو چشمِ باز آغاز می کند
در قهوه یی، که سرد
و در میان همه
در مِه
هنگامِ طردِ آدمی از خود
و در حضور تسمه های تو را باز می کند
*
حرفی ست بر زبان ...
------------------------------------
از دفترِ « تامل هایی در فاصلة دست و فنجان»
که برای انتشار آماده می شود
*
حرفی ست بر زبان
...
که تف نمی کنی ش
و مثل اسکناسی نارایج در خود تا می شوی
تا می شوی
دوتا و سه تا می شوی
در فاصلة دست و فنجان
*
موشی بزرگ در کارِ آسمان
و هنوز
باقی ست جهان
چیزی هنوز هست در تهِ فنجان
تلخِ حقیقتی در واژه یی
و گوزِ مرده یی
بر سندلی
در باران
*
مرگ از دو چشمِ باز آغاز می کند
در قهوه یی، که سرد
و در میان همه
در مِه
هنگامِ طردِ آدمی از خود
و در حضور تسمه های تو را باز می کند
*
حرفی ست بر زبان ...
------------------------------------
از دفترِ « تامل هایی در فاصلة دست و فنجان»
که برای انتشار آماده می شود
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen