تیغ
تیغ
*
تیغی برهنه یودم
زنگی بهانه کرد که بردارَدَم
تا متنِ سینه اش را
زخمی شدم
و ماه
ماهِ ماهور
از شانة برهنه ام آویخت
تا چاهتان نمود
با نیزه ها که مَکرِ شغادی
از زهرخند دشمن
سیراب کرده بود
تاتان بیفکند
و بپوساند
خونی که ریشه ریشه در تنتان بود
آیینتان و خرمنتان بود
تیغی برهنه بودم
زنگار بر تنم که بیالودند
آبی شدم
که از کفتان ریخت
----
از دفتر صبح از روزنه ... سال ۵۷
نقاشی از جلال سرفراز
*
تیغی برهنه یودم
زنگی بهانه کرد که بردارَدَم
تا متنِ سینه اش را
زخمی شدم
و ماه
ماهِ ماهور
از شانة برهنه ام آویخت
تا چاهتان نمود
با نیزه ها که مَکرِ شغادی
از زهرخند دشمن
سیراب کرده بود
تاتان بیفکند
و بپوساند
خونی که ریشه ریشه در تنتان بود
آیینتان و خرمنتان بود
تیغی برهنه بودم
زنگار بر تنم که بیالودند
آبی شدم
که از کفتان ریخت
----
از دفتر صبح از روزنه ... سال ۵۷
نقاشی از جلال سرفراز
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen