Dienstag, 1. Februar 2011

زمستانی

زمستانی

روی دریاچة یخ
...سُر می خوردی و می رفتی

می ترسیدم
با آن کفشِ قدیمی
دستم را می گرفتی و می کشیدی

سُر می خوردیم با هم
از سالی
به سالی

حالا
من می گویم و یخ های شناور می شنوند
از سال هایی که رفته اند

از تو
از من
از زمستانی که نخواهد آمد


۲۷ دسامبر ۲۰۱۰
----------
نقاشی از جلال سرفراز
آکریل روی بوم
۷۰.۹۰

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen