Montag, 22. November 2010

برای خاورانی ها

برای خاورانی ها

...

هر پنج دقیقه پنج اعدامی
پشت سرِ هم قتار می رفتند
هر گامی را
دو بار می رفتند


خورشید
گمان کنم که می تابید
هم بر کمرِ کمانیِ آنان
هم بر چشمانی که بسته می دیدند
آیندة بی نشانیِ پنهان


باد
از سرِ مردگان که بر می خاست
با خود می برد نامهایی را
می گفتند
با خود شاید پیام هایی را


در پای کرانه های زنگاری
جز من
شبحی کنار من می آمد
از هر گامی نشانه بر می داشت
می گفتم هان
می خندید
تازیانه بر می داشت


هر پنج دقیقه پنج اعدامی
سنگینِ تبِ شبانه می رفتند


می رفتند
می گفتند عاشقانه می رفتند


۱۵ تیر ۷۱
از کتاب باران و شیروانی

طرح از جلال سرفراز

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen