Montag, 22. November 2010

از آن مقبره

از آن مقبره
 

...



دو سه گامی که شدم بر سرِ بامی

ماه برداشت کلاهی

و سلامی
 



چه سلامی تو از آن مقبره با من؟

گیرم از دور سلامی

چه پیامی؟




 
تا لبِ بام شدم هم دو بلندی

زلبِ بام برآیم

به چه کامی؟



 
گفت چیزی. نشنیدم چه مکدر

رفت و در دود فرو شد

دو سه گامی
 




مرغِ باغ ملکوتی که نبودم
خنجری هرز

که رفتم به نیامی
 




اسب چوبین من از بام که می شد

با دلم ماه درآویخت

تمامی
 
 
 



فروردین ۶۹
طرح کامپیوتری از جلال سرفراز

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen