Donnerstag, 3. März 2011

ولدالحلال

ولدالحلال

در جمع کوچک ما دوست جوانی بود , خجول و کم حرف ـ که شباهت عجيبی به پدرش داشت .

يکی از ما گفت : ولدالحلال يشبه بالابِ واالخال . اصطلاحی که هر کدام از ما دهها بار شنيده ایم.
...
جوانک ـ که در کنتاکی متولد , و بزرگ شده بود ـ کنجکاو بود که معنی اين جمله چيست ؟ به دوستم گفتم : ممکن است جمله را معنی کنی؟

گفت : يعنی اينقدر عربی هم نمی فهمی؟

گفتم : عربی چه عرض کنم. دستِ کم معنی اين جمله را می دانم . اما ايشان ( اشاره به جوانک ) گمان نمی کنم که بداند.

گفت : خب معلوم است. اولاد حلال زاده شبيهِ پدر و دايی اش می شود.

خندة تلخی کردم.

پرسيد : عيبش چيست؟

گفتم :

به نظر من سه ايراد د ارد. يکی زبانی ـ که عربی است. دومی شرعی ـ که با تکيه بر حرام و حلال چه بچه های بيگناهی را در درازای تاريح به خاک سياه نشانده است. سومی سلب هويت از مادر . بچه به پدر و دايی اش شبيه است. نه به پدر و مادرش. انگار که دايی خواهرزاده اش را زاييده باشد.

آخوندها چنين اصطلاحاتی را باب کرده اند. و ما ـ که خودمان را روشنفکر هم قلمداد می کنيم ـ بی هيچ تاملی آنها را تکرار می کنيم.

جوانک با لحن شيرينی گفت : پس من که دايی ندارم تکليفم چيست؟

پدرش گفت : بنابراين هنوز نمی توانی به دنيا آمده باشی



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen