Donnerstag, 3. März 2011

هر شب ستاره يی به زمين می کشند و باز ...

هر شب ستاره يی به زمين می کشند و باز ...
در متن های کلاسيک شعر فارسی نمونه های بسياری از تاثير گزاری و تاثير پذيری ديده می شود. مثلا در شعرحافظ رد سعدی و مولوی و عطار و خيام و خواجو و ديگران را می توان دنبال کرد، و يا در شعر سعدی به فردوسی و مولانا برخورد. با اين حال هرکدام از اين شاعران جای ويژة خود را دارند، و با زبان و نظام مش...خصی از يکديگر متمايز می شوند.
اين ويژگی در کار شاعران صاحب نام امروزی نيز به چشم می خورد. مثلا می توان به همانندی مضمونی در سه مورد زير توجه کرد:

1.
هر شب ستاره يی به زمين می کشند و باز
اين آسمان غم زده غرق ستاره هاست
سياوش کسرايی

2.
ياران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تيره فرو ريختند سرد
که گفتی
ديگر زمين
هميشه
شبی
بی ستاره
ماند
احمد شاملو

3.
برای هر ستاره يی
که ناگهان در آسمان غروب می کند
دلم هزار پاره است
دل هزارپاره را
خيال آن که آسمان ـ هميشه و هنوز ـ
پر از ستاره است
چاره است
محمد زهری

اين هر سه شعر، با توجه به رويدادهای دهة 30 : تیرباران افسران و غیره، از ديدی سياسی مايه گرفته، وگرد مفهوم و نشانه يی آشنا شکل پذيرفته اند که ريشه در باورهای عوام دارد. من بارها در دوران کودکی و نوجوانی ام، يعنی در همان حول و حوش دهة 30، از زبان مردم معمولی شنيده ام که هر کسی ستاره يی در آسمان دارد، که هنگام مرگ افول می کند.
نمی دانم کدام يک از اين شعرها زودتر سروده شده اند. اما می دانم که نمونة اول، يعنی شعر کسرايی بيشتر از دو نمونة بعدی بر سر زبانها افتاده, و تبديل به ضرب المثل شده است. يکی به دليل وزن و شکل کلاسيک، و زبان ساده و بی تکلفش، و ديگری نگاه پرحسرت، اما امیدوارِ شاعر. مضمون شعر شاملو نقطة مقابل شعر کسرايی است. يعنی در نومیدیِ کامل شکل گرفته است. ديد زهری اما در ميانة اين دو نگاه قرار می گيرد. از خوشبينی کسرايی فاصله می گيرد، و به بدبينی شاملو نمی رسد.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen