Donnerstag, 3. März 2011

در این کازینو


در این کازینو

...

حالا توی فنجانِ توام
در چای تلخی
که می نوشی

فنجان را کنار که بگذاری
کف دستت را قلقلک می دهم:
آن سنگ کوچک شبرنگی
که از کنار دریا برداشته یی

و میل بوسه ام
و شاهدی که می آید از صبح نششئه
و قمار ستاره ها
که آخرینش را هم باخته یی
در این کازینو

عشق ساده است
اما سمج
نمی آید
تا برود


نقاشی از جلال سرفراز
آکریل ۵۰.۷۰

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen