Montag, 11. April 2011

تندیس ها


تندیس ها


تندیس ها

تندیس ها برای شما دست می زنند
و اسبهای سیمانی
به تاخت می برند شما را
و هر چه می دوید همین جایید

گلِ سرخِ مدفون از خاک سر می زند
و زبانِ بریده ی حلاج همچنان در سفره ی شماست
و سنگ
از تهمتِ سنگی سنگین است

پرچمهای باردار همچنان بَر دارند
و ما
مثل همیشه خرناسه می کشیم پای پرچمها
و کولی دف می زند
و دختران
که گردِ سایه ی خود می چرخند و می روند

تابوت روی هوا می رود
و سایه های گول
کال از آتش برمی گردند
فقط نامی از سیاوش باقی ست

جایی
میانِ دیروز و هر روز
که هوا هواتر است
و چیزی نیست

جز هوایی



از کتاب از ریل روبرو

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen