Montag, 20. Juni 2011

چهار منزل

چهار منزل

چهار منزل

*

...منزلِ اول یه درخت بود او. و تو آن توتي . . . آمدي. نشستی . چيزهايي گفتي كه نفهميد. آخه یه درخت بود او. فقط يك درخت .

منزلِ دوم يه سندلي بود او. و تو آن رهگذر. آمدي. نشستي. چيزهايي ديدي كه او ندید. حرفهايي گفتي كه او نشنيد. آخه يه سندلي بود او . زير سنگينیِ تنت فقط يه سندلي .

منزلِ سوم
او قايق بود و تو سرنشين. .سوار شدی. پارو زدي. اين سو و آن سو رفتي. سپس بر پهلوي چپش نامي نوشتي كه سواد خواندنش را نداشت. یه قايق بود فقط . می دونی؟

منزلِ چهارم او تبر بود و تو هيزم شكن. برداشتيش. درخت را شكستي. صندلي را شكستي. قايق را شكستي. و او نفهميد چرا؟ يه تبر بود فقط . نه یک دست..


سومگاییت – ابان ۶۲

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen