Montag, 20. Juni 2011

با چشمهای زخم

با چشمهای زخم


با چشمهای زخم

*

هفتاد خرس آمدند و مرا بردند
با چشمهای زخم
به تاريکی

بر شانه های آنان گولی بودم
با پای زخم
که ليس می زند

هفتاد خرس
که آمدند و مرا بردند
با چشمهای زخم
و کفشهای زخم به تاريکی
در خوابهای زمستانی
ماندند

و ماهِ زخم
درپسِ هر شانة عسل

زمستان ۱۹۸۹
-------
از کتاب باران و شیروانی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen