Mittwoch, 25. Mai 2011

سقط

سقط


گراناز موسوی و شعر سقط

گراناز موسوی شاعر و فیلم ساز در بهمن ماه ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. در ۱۲ سالگی برنده ی جایزه ی شعر دانش آموزی منطقه ۳ تهران شد و در ۱۷ سالگی اولین آثارش را در مجله های آدینه، دنیای سخن، و چاووش به چاپ رساند. تنها ۱۸ ساله بود که به عنوان ویراستار در مجله ی دنیای سخن آغاز به کار کرد و پس از چندی صفحه ی معرفی و نقد کوتاه کتاب های رسیده به وی سپرده شد. در سال 76 تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته شیمی دانشگاه الزهرا رها کرد و در رشته سینما در دانشگاه فلیندرز و سپس در مدرسه ی فیلم استرالیا به ادامه تحصیل پرداخت.
از گراناز موسوی تا کنون سه مجموعه ی شعر در ایران به چاپ رسیده است. "خط خطی روی شب" در تیراژ محدود در سال ۷۶ دست به دست گشت و توجه اهل قلم و جامعه ی ادبی ایران را به خود جلب کرد .همان سال، م.آزاد، شاعر و منتقد برجسته، در نقدی بر این مجموعه در مجله ی آدینه از کشف استعدادی تازه در شعر معاصر خبر داد و پس از آن ترجمه های شعر گراناز به زبان های فرانسه و انگلیسی زمینه ساز شعر خوانی و سخن رانی های برون مرزی این شاعر شد و شعر او را به خوانندگان غیر فارسی زبان شناساند. از آن جمله درسال ۲۰۰۳ در دانشگاه سوربن پاریس پژوهشی در بررسی ویژگی های شعر گراناز موسوی توسط اتین فرژه ارائه و دفاع شد.
نشر سالی در تهران تا کنون "پا برهنه تا صبح" ( برنده ی نخستین جایزه ی شعر امید کارنامه) را برای چهارمین بار و "آواز های زن بی اجازه" را دو بار باز چاپ کرده است. 
آثار گراناز تا کنون به زبان های انگلیسی، فرانسه، سوئدی، اسپانیایی، کردی، و پرتقالی ترجمه شده است.
در پی بورسیه ی ادبی در فرانسه، مجموعه ی دوزبانه ی وی درسال ۲۰۰۵ در این کشور به چاپ رسید. پیش از آن شعرها و مقالات ادبی او در چندین انتالوژی و مجله ی معتبر ادبی در فرانسه، انگلیس، آمریکا و هند به چاپ رسیده بود.
او هم اکنون در حال به پایان بردن دوره ی دکتری سینما با موضوع سینما ی شاعرانه در دانشگاه وسترن سیدنی و تدریس پاره وقت در دو دانشگاه در استرالیا ست و پس از چند تجربه ی فیلم کو تاه و بازیگری سینما نخستین فیلم بلندش "تهران من حراج" را در تهران ساخته است.
پس از سال ها زندگی در استرالیا و دوره هایی در اروپا در سال 86 دوباره بار هجرت بست و به تهران برگشت تا چراغش باز در این خانه بسوزد. وی عضو کانون نویسندگان ایران است 

سقط
سقط و سقوط

جنین و دارالمجانین

دار دار شایعه و میان دایره جان های مجانی

به عقل جن هم نمی رسد
جنینی که در جان جهان جم می خورد

به جنگ خواهد رفت

پریا باز گریه کردند و پریروز شد
در بیرونی همین اندرون

سرزمینی لات به لواط تاریخ رفت وباجی های هژده چرخ

به امر و نهی علف

و من هنوز نمک به نمک لوطم


تنبوری در تنم

تنه می زند به تمامم
- بخوان

اما یک تنه به تیمم این خاک مشغولم

آن روز هم که از دنده ی چپ آدم

زن می شدم

تا هر روز آدم نشدم

من خودم را در تنم اعتراف کرده ام

این تیمم قضایم است و تا هنوز تمام نمی شود

از مصادیق عجم فی المجلس
هفت دوره ی دیگر از عده ام باقی ست و

صیغه ام به این باد ها باطل نخواهد شد


امشب این همه دل را که سرریز می کند

بنا دارم به خزر بزنم

از اختراع اندامم به زنای این ویرانه بروم که در محاصره ی دسته های زنجیری ست

چه هجوی در نشانه های خورشید است

پریا باز سینه می زنند


جنینی که در جان جهان جم می خورد
جا به جا جمجمه

رگ به رگ مرگ

چرخ به چرخ سربازی که تا ابد به بازی جانش سرگرم خواهد بود و جانش در بازی دستش با چرخ داد خواهد زد و باز جان
به جان جنگ و سر به سر سنگ و میدان به میدان دار و در به در گذر به گذر بنگ و نسلی منگ
و این جلق تا ابد دست گرمی ندارد

پریا هنوز گشت می دهند و خاطرشان تخت است

که فصلی کلان در حافظه ی بی اجازه مان پاییز می شود
تاق و جفت

هق هق در آستینم به شب می کشد و می دانم

از شمشک تا همین شمشاد رو به رو

شمران در انتظار شعبده پیر می شود و
خوابی تلخ

جزایر معدوم مرا به لعنت آباد می برد
صدای تیر آهن پشت تیر آهن

جهنم از دالان روبه رو به زیر هشت می رسد
تا منش را در تنش اعتراف کند
از مصادیق عجم بس که صیغه ی بادیم و فی المجلس

چند دوره ی دیگر از عده مان باقی ست
رای پوچمان از قحط سال تقویم نمی گذرد

تا از حلال این دستار به متعه ی دستبند دیگری برویم

و صدای تیر آهن پشت پیراهن
هنوز از دنده ی چپ آدم برف می بارد و
چند قرص دیگر از این جنون باقی ست

تمام دوا های این خسته خانه درد می کند و
حافظه ی قومی قاب ها بر عکس است

پشت چشم بندم

عزای جیحون و بخار رگ های گرگر م
هی از بخارا دق می کند
نه! من این جنین را به جنگ نمی فرستم

از زهدان به زاهدان این گربه ی تصادفی
که تاریخ در تدریج نفس هاش تاریک می شود
توبه نمی کنم
از مصدق تا ناصر خسرو کلاغ پر می روم
در سفر نامه ام می نویسم قیمت داروی سقط چه قدر ری کرده

می نویسم جام جم دروغ می گوید

تهران کابلی ست که هیچ اناری به بالینش نمی رود

و صدای تیر آهن پشت پیراهن

می نویسم همیشه آدم ها از دنده ی چپ شوک می شوند

چرا پریا از گریه نمی میرند

هنوز پریروز است

گراناز موسوی/تهران

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen