Mittwoch, 25. Mai 2011

روس ها در برلین

روس ها در برلین

روس ها در برلین

اوائل دهه ی ۹۰ بود..
در اوبان (مترو) نشسته بودم و دستمالی روی بینی. به این هوا که بینی ام را پاک کنم.
زنی که روبرویم نشسته بود عجیب بوی گند می داد. پی در پی می چسید و همه را کلافه کرده بود. به همین دلیل دور و برش خالی شده بود. 
من هم ، که چمدان سنگینی را با خودم داشتم، چاره یی جز نشستن و تحمل کردن نمی دیدم.

سن و سالش دور و بر ۷۵ نشان می داد. خپل بود. دو سه تا کت و اورکت هم روی هم پوشیده بود، که خپل ترش می کرد..
گاهی دستش در یکی از جیب های متعددش فرو می رفت و با بغلیِ کنیاک یا ودکا بیرون می آمد. لاجرعه سر می کشید، زبانش را به سقش می چسباند و صداییی مثل بشکن یا باز شدن در شیشة شامپاین در می آورد. کاری که هر دقیقه تکرار می شد.
در اوبان چند جوان روس بلند بلند حرف می زدند و می خندیدند. بطوری که یکی دو نفری با قر و لند به آنها اعتراض کردند. اما جوانها گوششان بدهکار نبود. زنک هم صدا را می شنید، چیزی زیر لب می گفت، می خندید و می چسید. وقتی که دید دستمال به بینی بِربِر نگاهش می کنم، خنده اش برید و گفت
Die Russen kommen wieder
روسها باز هم دارن میان.
پیش بینی درستی کرده بود. حالا روسها جمع بزرگی از مهاجران در برلین و کل آلمان را شامل می شوند، و البته همه جا هم صحبت از مافیای روسی ست که گویا هرچی مافیایی را رو سفید کرده اند.
زنک، که خشم و نفرتی را زیر خنده هایش پنهان داشت، کوشید از تجربه ی تلخ درورخ ی جوانی اش در پایان جنگ جهانی دوم سخن بگوید. گویا سربازهای زن ندیده ی روسی پس از شکست نازی ها و پیشروی در خاک آلمان به زور ترتیبش را داده بودند. بلایی که بر سر بسیاری از زنهای آلمانی آمده بود.
بهش گفتم متاسفم. هم برای شما، هم برای زنهای روس و لهستان و غیره در آن دوران. همین بلاها را هم سربازهای روسی در آلمان. سربازهای آلمانی در شوروی و لهستان .
روس ها بلند بلند می خندیدند. نه او صدایم را می شنید، و نه من ادامه ی حرف هایش را. بوی چس هم که غوغا می کرد.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen