Mittwoch, 25. Mai 2011

افعیِ غربت

افعیِ غربت

شعر زیبایی از علیرضا آبیز

حمله می کند افعیِ غربت بر من
بر جان عزیزم
می ریزد از پوستش بر دستانم 
زاجِ کبود

بگیرم او را بیندازم در شیشه
و شیشه را پرت کنم میان این آبراه
ملاحِ ونیزی ! آه ! ملاح ونیزی !

با بیرد شیشه را به ساحل فیجی
برگرداند به خلیخ عدن
می گیرمش از آب در قونیة تلخ
قونیه ! آه ! قونیه!

-------
از کتاب اسپاگتی با سس مکزیکی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen