Mittwoch, 18. April 2012

زیرِ صفر

زیرِ صفر


زیرِ صفر

به فاروق امیری
*
...

با کفنی که می‌روم به نام صدایم نمی‌کنند

و فصل های موذی

نام هایی را در جاهایی از فراموشی پنهان کرده‌اند

و پشتِ پنجره هایی که هست

جهانِ شما سرد است


تردید کن

چراغ به دست که می آیی/ تردید کن


در زیر صفر فوارة چشم‌های منفجر است

و بوسه های منجمد وآسمانِ خسته و مهتابِ یخ

و بسته بندی های انسانی

کنسروهایی از هوش و گوش


کاکتوس ها با بالاپوش های سیاه

و سنگ‌های ایستاده است و نام ها و تاریخ ها

در زیرِ صفر

*
از دفتر واهمة مَد

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen