Dienstag, 17. April 2012

مَد

مَد


مَد

دختر برفي بر شانة من نشسته / روبانش قرمز
در دستش زنگوله يی / در چشمش برقي
ماهِ نو بر پولك ماهي ها مي ماسد و مي پاسد
... دريا از قامت ما بالا مي آيد

( دختر برفي می پرسد: دريا ما را به كجا خواهد برد؟ )

شب خسته و سرشكسته برمي گردد/ روز مي آيد
با چشمان بسته
دختر برفي بر شانة من نشسته/ مرواريدَش را می جوید
مرواريدش را دريا برده/ شايد يك ماهي خورده
( با من مي گويد )
دختر برفي ماهي را مي خواند/ كوسه ماهي مي آيد

سرِ خيزابِ بلند از كولي ها خبري نيست/ از مرغابي ها
بال و پري نيست
مادياني كُره اش را گم كرده/ با شيهة محزونش
دريا را مي مويد

مرداد 68
از دفتر باران و شیروانی
طرح از جلال سرفراز

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen