Dienstag, 17. April 2012

در التهاب درد - از سایه

در التهاب درد - از سایه







خانم هیدا میراسکندری شعر زیبایی از سایه فرستاده استَ که مثل همة شعرهای این بزرگمرد از دل بر می آید و بر دل می نشیند

 









سایه
... -----

هرشب ،

در رأس ساعت دلتنگی

این جا ،

صدای پای تو می آید

یک سایه ،

مست و عاشق و بی پروا

تن را به قاب پنجره می ساید

تاریک تر ز وهم من است اینجا

صحن حیاط و عرض کم کوچه

اما ،

برای دیدنت ای امید

نقبی به راه شب زده می باید

گفتم سفر کنم به درازای

تاریخ آشنا شدنم با تو

اما مسیر در نظرم گاهی

تاریک و تنگ و غم زده می آید

ای سایه ،

ای شفاعت شبهایم

پیش خدا

ز هق هق دلتنگی

وقتی سپیده می زند اینجایی‌‌؟

یک گوشه در کمین شبم هستی ؟

آشفته ای برای نفس هایم

در التهاب درد و تبم هستی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen