Mittwoch, 18. April 2012

در حضور

در حضور


در حضور

*

حرفی ست بر زبان
...
که تف نمی کنی ش

و مثل اسکناسی نارایج در خود تا می شوی

تا می شوی

دوتا و سه تا می شوی

در فاصلة دست و فنجان

*

موشی بزرگ در کارِ آسمان

و هنوز

باقی ست جهان

چیزی هنوز هست در تهِ فنجان

تلخِ حقیقتی در واژه یی

و گوزِ مرده یی

بر سندلی

در باران

*

مرگ از دو چشمِ باز آغاز می کند

در قهوه یی، که سرد

و در میان همه

در مِه

هنگامِ طردِ آدمی از خود

و در حضور تسمه های تو را باز می کند

*

حرفی ست بر زبان ...

------------------------------------
از دفترِ « تامل هایی در فاصلة دست و فنجان»
که برای انتشار آماده می شود

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen